شعر کلاغ اثر ادگار الن پو


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به نظر شما کدام یک از موارد برای دانلود مناسب تر است و شما بیشتر می پسندید؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 48
بازدید ماه : 821
بازدید کل : 371476
تعداد مطالب : 95
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1


 

كلاغ

ادگار آلن پو

برگردان: محمد رجب پور


 


 


 

 

شبي دهشتناك

خسته و ملول ، غرق در نسخه اي شگفت و مرموز

از دانشي فراموش شده ،

در مرز خواب و بيداري،

ناگاه صداي تق تقي برخاست

گويا كسي آرام در اتاق را مي زد.

زير لب گفتم: "حتم دارم آشنايي است

كه در را مي زند –

همين و ديگر نه".

 

خوب به ياد مي آورم

در دسامبر سرد و تيره و غمبار بود.

هر اخگر رو به خاموشي

شبح هولناكش را بر كف اتاق نقش مي بست.

مشتاقانه آرزوي فردا را داشتم؛ -

بيهوده كوشيده بودم تا ازلابلاي كتاب هايم

اندوه را مرهمي يابم –

اندوه از دست دادن لئنور –

همان بانوي بيتا و پرفروغ

كه فرشتگان لئنور مي نامندش –

او كه هرگز نتوان نامي درخورشانش يافت.

 

خش خش گاه گاه وغمگين و ابريشمين هر پرده بنفش

مي هراساند مرا

و پر مي كرد مرا از ترسي وهم گون

بي هيچ سابقه؛

پس تا تپش هاي قلبم فرونشيند

مي گفتم و بازمي گفتم:

"حتم دارم آشنايي است در درگاه

كه اذن دخول مي خواهد

آشنايي است ناخوانده در درگاه

كه اذن دخول مي خواهد؛-

همين و ديگر نه".

 

زود خود را باز يافتم؛

 دگر مردد نبودم،

گفتم: "آقا يا خانم

گستاخي ام را ببخشيد؛

آرام آرام داشت خوابم مي برد

اين قدر آرام، اين قدر آهسته

تق تق در زديد

كه شك داشتم چيزي شنيدم يا نه" –

اينجا بود كه در را كامل باز كردم: -

ظلمات بود و ديگر نه.

 

تا ژرفاي آن ظلمات را با چشمانم مي كاويدم،

بسي آنجا انديشناك ايستادم،

مي هراسيدم، مردد بودم

و كابوس هايي مي ديدم كه تا آن وقت

احدي جرات ديدنشان را به خود نداده بود؛

ليك سكوت لاينقطع بود

و سكون نشان از چيزي نداشت،

تنها كلامي كه نجوا مي شد "لئنور" بود

كه من برلب جاري مي كردم

و پژواكش به من باز مي گشت،

"لئنور" –

تنها اين و ديگرنه.

 

پرتب و تاب، پر سوز و گداز

به اتاق بازگشتم،

اندكي بعد باز تق تقي را شنيدم

اندكي بلندتر از پيش،

گفتم: " حتم دارم،

حتم دارم چيزي است پشت پنجره؛

بگذار تا ببينم چه آنجاست

و پرده از اين راز برگيرم –

بگذار قلبم دمي آرام گيرد

و پرده از اين راز برگيرم؛ -

حتم دارم باد است و ديگر نه".

 

با ضربه اي  پنجره را گشودم؛

ناگاه با عشوه و ناز،

پرپركنان كلاغي به اندرون پاي نهاد باشكوه

كه نشان از روزگار پاك كهن داشت.

بي كم ترين كرنشي،

بي كم ترين وقفه اي،

به هيبت نجيب زاده اي،

پر زد و نشست بر در اتاق

نشست بر تنديس "پالاس"

درست بالاي دراتاق؛

نشست و نشست و ديگر نه.

 

آن گاه اين پرنده چون شب سياه

با نزاكت و وقار سخت و خشكش

خيال اندوهناكم را به لبخند واداشت.

گفتم:"گرچه كاكلت كوتاه و بريده است،

تو ترسو نيستي.

اي كلاغ كهن سال عبوس!

اي آمده از ساحل شامگاه –

بگوچيست نام شاهانه ات

بر ساحل "پلوتوني" شامگاهان!"

و كلاغ قارقاركنان گفت:"ديگر نه".

 

از شنيدن كلامي هرچند بي معني و نامربوط،

ازاين پرنده كريه  

در شگفت ماندم؛

چون بايد پذيرفت

تاكنون هيچ آدميزاده اي

هرگز مفتخر نگشسته است به ديدن پرنده اي

بر در اتاق

بر تنديس حكاكي شده بر در اتاق

قارقاركنان گويان "ديگرنه".

 

ليك كلاغ،

يكه و تنها نشسته بر تنديس رنگباخته،

تنها اين واژه را به زبان مي آورد،

گويا كه جانش را در اين واژه مي ريخت.

جز آن هيچ نمي گفت

و بال نمي جنباند.

نجواكنان گفتم:"دوستان همه پرگرفته اند –

فردا او نيز مانند "اميدهايم" تنهايم خواهد گذشت".

باز پرنده قارقاركنان گفت:"ديگرنه".

 

مبهوت از شكستن سكوت

با جواب به جايش،

گفتم: "بي شك آنچه كه بر زبان جاري مي سازد

همه داشته هايش است

كه از صاحب مغمومش آموخته است.

صاحبي كه مصائب،

 بي رحمانه و پياپي بر سرش فرود آمدند

تا اين كه تمام ترانه هايش

تا اين كه تمام مرثيه هايش از "اميدش"

به يك واژه غمبار تبديل شدند: "ديگر نه – نه".

 

ليك هنوز كلاغ،

 جان مغمومم را به لبخند وامي داشت.

راست كاناپه را جلوي پرنده، تنديس و در پيش بردم؛

آن گاه لميده بر آن

به پيوند خيالات مشغول شدم

و مي انديشيدم كه اين پرنده شوم روزگاران كهن،

اين پرنده سياه و كريه،

اين پرنده رنگ پريده بيمارگون،

چه مي خواست بگويد

قارقاركنان "ديگرنه".

 

انديشناك آنجا نشستم

ليك به سركلاغ پي نبردم،

پرنده اي كه چشمان آتشينش اكنون

درقلب من گر گرفته بود.

لميده آنجا

 به جواب اين معما مي انديشيدم.

سرم آرام گرفته بود

 در آستر مخملين بالشتك

كه روشن بود از نورفانوس.

اما افسوس

"او" اين آسترمخملين روشن از نور فانوس را

ديگر نخواهد فشرد؛ آه، ديگر نه!

لمحه اي بعد چنين مي نمود

هوا متراكم است و معطر از عود سوزي نامرئي،

عودسوزي در دستان "سرافيم"

كه دنگ دنگ قدم هايش بر كف اتاق طنين انداز بود.

فرياد برآوردم: "بيچاره!

خدايت به وسيله اين فرشتگان

آرامش ودواي رهايي ازخاطرات لئنور را عطا كرده است!

سربكش

لاجرعه اين دواي مهرآميز را سربكش

وفراموش كن لئنور ازدست رفته را"!

كلاغ گفت:"ديگر نه"!

 

گفتم:"اي غيبگو!

اي موجود شوم! اي غيبگوي خاموش!

چه پرنده باشي و چه اهريمن!

چه فرستاده ابليس

و چه طوفان زده

مجبور به فرود در اين صحراي جادو شده

در اين خانه اشباح –

التماست مي كنم، راست گو –

آيا در كوهسار "گيليد" مرهمي هست تسكين درد را؟

التماست مي كنم، بازگو، بازگو"!

كلاغ گفت:"ديگر نه".

 

گفتم:"اي غيبگو!

اي موجود شوم! اي غيبگوي خاموش!

چه پرنده باشي و چه اهريمن!

قسم به هفت آسمان

به خدايي كه هر دو مي پرستيمش –

بگو به اين روان لبالب از اندوه

در آن دوردستان كه عدن خوانندش،

خواهد توانست درآغوش گيرد دوشيزه اي پارسا را

كه فرشتگان "لئنور" مي نامندش".

كلاغ گفت:"ديگر نه".

 

برخاستم و فرياد زدم:"اي پرنده!

اي روح خبيث!

اين تك واژه ات كلام آخرت خواهد بود با من!

بازگرد به دامن طوفان و ساحل "پلوتوني" شب!

هيچ پر سياهت را

همچون يادگار دروغ روان پليدت

اينجا رها مكن!

مرا در اين انزواي پيوسته تنها گذار!

بلند شو ازآن تنديس، بر روي در!

منقارت را از قلبم بيرون آر

و شكل تيره و تارت را از در اتاق بزدا"!

كلاغ گفت:"ديگر نه".

 

 

و كلاغ بي هيچ حركتي

هنوز هم نشسته است

هنوز هم نشسته است

بر تنديس رنگباخته "پالاس"

درست بالاي در اتاق؛

گويا چشمانش از آن اهريمنند

غرق درخواب و خيال؛

و نور چراغ

افكنده است سايه اش را بر كف اتاق؛

روح من نيز دگر برنخواهد خواست

از اين سايه مسطح بر كف اتاق – ديگر نه!

 




:: برچسب‌ها: "ادگار الن پو" , "ادگار الن پو کلاغ" , "کلاغ" , "کلاغ سیاه" ,
:: بازدید از این مطلب : 6943
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : مهدی عطایی
ت : یک شنبه 7 دی 1393
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








سایت بروز است ازتمامی صفحات دیدن کنید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان +-+ و آدرس irma.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. ممنون از سرزدنتونخنده






RSS

Powered By
loxblog.Com
http://uplod.ir/y95zzavbvrf3/zxc.MP3.htm zxc.MP3 - 2.3 MB [URL=http://uplod.ir/y95zzavbvrf3/zxc.MP3.htm]zxc.MP3 - 2.3 MB[/URL]

 

ليست وبلاگهای به روز شده
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جست و جوی گوگل کسب در آمد و افزایش بازدید - افزایش بازدید و بهبود رتبه در الکسا و گوگل lιlı دانلود ιlιl
تبادل لینک با شما | لینکستان سـوپـر کـد|گالری عکس جهان نما|سوپر کد | کد و ابزار وقالب رایگان|پورتال تفریحی
شارژر همراه پاور بانک گن لاغری مردانه تبادل لینک رایگان تبادل لینک - تبادل لينك چراغ خواب شلمن ارزان ساعت دیواری فانتزی جوک و اس ام اس - جوک و اس ام اس تبادل لینک - تبادل لینک سه طرفه رایگان تبادل لینک - سیستم تبادل لینک سه طرفه رایگان، اتوماتیک و هوشمند سیستم تبادل لینک سه طرفه | نیازتو - سیستم تبادل لینک رایگان عینک آفتابی مارک شیلنگ جادویی مجیک هوز تبادل لینک - تبادل لینک رایگان و افزایش بازدید عكس - عکس تبادل لینک - تبادل لينك تی شرت محرم خرید آموزش پیانو خرید ساعت مچی نیازمندیهای تی صد اداره استاندارد بوشهر - اداره استاندارد بوشهر هاست ویندوز ساعت دیواری فانتزی خرید ساعت کاسیو خرید ساعت مچی توپ لباسشویی گن لاغری اسلیم لیفت شارژر همراه پاور بانک ساعت دیواری پاور بانک پاور بانک پتو اسناگی خرید فانی بافت خرید اینترنتی پتو اسناگی هاست لینوکس پاور بانک پاور بانک مونوپاد ساعت مچی
/div/div div class= div class=/div/div0/divdiv class= /a/div/div/diva href=http://blogers.ir/cod/flash-games/2/ /diva href=http://blogers.ir/cod/flash-games/2/ a href=http://blogers.ir/cod/flash-games/2/ table border=